یکشنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۷

عاشقتم

امشب که با هم توی ماشین نشسته بودیم واقعا به این نتیجه رسیدم که توی دنیا هیچ چیزی رو به اندازه ی تو دوست ندارم. وقتی تو باهام باشی کلا به هیچ چیز دیگه ای حتی فکر هم نمیکنم. دیگه این دخترهای صکثی و خوشگل رو که همه جا میبینمشون، برام جذاب نیستن. دیگه توی دلم نمیگم من همه شون رو میخوام. دیگه برام مهم نیست که توی مغزم چقدر فکرهای آزار دهنده دارم. دیگه مهم نیست که بغل دستم یدونه "آوانگارد" پارک کرده و اون طرف هم یدونه TT ایستاده و فلاشرهاش روشنه.

باور کن اون ۱۰ دقیقه ای که توی ماشین منتظرت بودم تا آماده بشی داشتم روانی میشدم. اون ۱۰ دقیقه به اندازه ۱۰ سال طول کشید تا اومدی. وقتی بوی عطرت توی ماشین میپیچه دلم میخواد تبدیل به بزرگترین و قوی ترین "دماغ" دنیا بشم و با تمام وجود اون عطر وسوسه انگیزت رو توی ریه هام حبس کنم. از شدت حرارت بدنت همه ی شیشه های ماشین بخار میکنه.

میدونی چیه؟ من اصلا در مقابلت نمیتونم خودم رو کنترل کنم. از خود بیخود میشم. وقتی تو رو در فاصله ی کمتر از ۱۰ سانتیمتری خودم ببینم دوست دارم بگیرمت توی دستام. میخوام مطمئن باشم که فقط ماله منی. دوست دارم میلیمتر به میلیمتر ِ تو رو بو بکشم. دوست دارم ازت لذت ببرم. دوست دارم طعم واقعیت رو بچشم. دوست دارم آروم آروم گازت بگیرم. اصلا دلم میخواد بخورمت!

***
امشب به شدت گرسنه بودم، هوس غذای بیرون داشتم. حوصله ی خونه رو هم اصلا نداشتم. این رو هم اضافه کنم که پریود رمانتیک هم شدیدا زده بود بالا. یهو "تنهایی" منو به یک عدد ساندویچ ایتالیایی دعوت کرد و من هم دعوتش رو اجابت کرده و از پیشنهادش بسی لذت بردم. باور کن اون لحظه ای که ساندویچم توی دستم بود حاضر نبودم با هیچی عوضش کنم... و الان که سیر شدم دوباره همه چیز به حالت اولش برگشت... همه چیز!!!

این sms هم ۳۰ ثانیه پیش به دستم رسید که کاملا به این موضوع ربط داره:

اگر انسان ها در طول عمر خویش فعالیت مغزشان به اندازه یک میلیونیوم معده شان بود اکنون کره زمین تعریف دیگری داشت!!! - انشتین

(اگه باورتون نمیشه که همین ۳۰ ثانیه پیش برام send شده میتونید از فرستنده سوال کنید)

***
توضیح نوشت بامدادی: اون موقع که توی ماشین بودم این حرف ها رو به ساندویچ ایتالیاییم گفتم، اشتباه نکنید. مخاطب من فقط یه ساندویچ بود!!!