دوشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۷

معجزه

میتونم بگم هیچ کسی رو آشغال خور تر از خودم نمیشناسم. نمیدونی چقدر از غذاهای کثیف خوشم میاد. اصلا آدم شکمویی نیستم ولی از نظر من هیچ خوراکیی وجود نداره که ارزش یکبار امتحان کردن رو نداشته باشه. تنها چیزی که زیاد باهاش جور نیستم کلم پلو ه.
حالا اینا چه ربطی داره؟!

امروز ظهر که داشتم برمیگشتم خونه، توی کوچه مون ۲ تا از این کارگر افغانی های یکی از ساختمان ها چنان داشتن با ولع یه چیزی کوفتشون میکرن که کم مونده بود برم سراغشون و یه لقمه ازشون بگیرم. اون موقع ها که مثه الان بیکار نبودم بارها شده بود که سر ساختمان با کارگرها مینشستم و باهاشون نهار میخوردم. نمیدونی چقدر بهم میچسبید. حتی توی خونه هم بعضی وقتا مثه کارگرها توی شیشه مربا چای میخورم!
خلاصه اینکه امروز بد جوری تو کف یه وعده غذا سگی بودم. شام هم طبق معمول بازیافت ظهر بود. فقط به یه لیوان شیرقهوه با بیسکوییت اکتفا کردم.
همین چند دقیقه پیش که ساعت از ۳ بامداد هم گذشته بود دیدم اصلا نمیتونم مقاومت کنم. واسه همین با ناامیدی مفرط روانه ی یخچال شدم و پیش خودم فکر میکردم با محتویات داخلش چی میتونم اختراع کنم که کارم رو راه بندازه.
کاملا بیخیال در یخچال رو باز کردم و یهو چشمم به یدونه ظرف یکبار مصرفی که روش فویل کشیده شده بود افتاد. حدس بزن چی اونجا بود؟ یه پرس چلو کباب (۱ سیخ) به همراه نیم عدد گوجه و نیم عدد لیمو ترش و ۱ قالب ۵۰ گرمی کره.

انگار که دنیا رو بهم داده بودن. نفهمیدم چطوری گذاشتمش توی ماکروویو و گرمش کردم و ۳ سوته روی سرامیک های منجمد آشپزخونه خوردمش!!!

من عاشق چلوکبابی هستم که کبابش مثه لاستیک باشه، گوجه ش هم تقریبا نارس و خام باشه، به همراه برنج پاکستانی که دونه هاش نیم متر قد کشیدن و اونقدر چربه که دونه های برنج برق میزنن!!!

واقعا نمیدونم این معجزه چطور توی یخچال ما اتفاق افتاده ولی فقط امیدوارم فردا صبح کسی انتظار دیدنش رو نداشته باشه!

هیچ نظری موجود نیست: