سه‌شنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۹

شنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۸۹

چهارشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۹

386

میدانی افسردگی یعنی چه؟
تا به حال کسوف دیده ای؟
این هم مثل آن است. ماه جلو قلب می آید و قلب دیگر نوری از خودش نمی پراکند.
روز ِ روشن تبدیل به شب تاریک میشود.
افسردگی هم ملایم است و هم ظلمانی.
عشق هم مثل افسردگی میماند، با این تفاوت که دیگر ظلمانی نیست، فقط ملایم است. یک چیزی شبیه به گُر گرفتگی و ملایمت ناب.

میدانی کوچولو، شیرینی پزی و عشق مثل هم اند.
پای طراوت در میان است و همه ی مواد آن، حتی تلخ ترینشان هم به شیرینی ِ دلپذیری تبدیل میشوند.

  • دیوانه بازی - کریستین بوبن

i'm so Barney

دیشب یکی از آشناها خونه مون بودن. با هم داشتیم گپ میزدیم. نمیدونم چطور شد بحث به اینجا کشید که من از نظر اخلاقی خیلی شبیه به Barney Stinson م.
از این موضوع ناراحت که نیستم هیچ، خوشحال هم هستم. تا قبل از این حرفا خودم هم میدونستم و این آدم رو خیلی دوسش دارم!
کلی راجع به این قضیه حرف زدیم. به قول ایوب، "بارنی" اصلا نرمال نیست و بخاطر یه سری از مسائل یه همچین کاراکتری داره و الخ...
(یا مثلا یکی دو نفر دیگه هم قبلنا میگفتن من اونا رو یاد Joey Tribbiani میندازم)

حالا از دیشب تا الان همه ش دارم به این فکر میکنم که من چرا باید در محدوده ی unnormal ها قرار بگیرم؟! هان؟!

پ.ن: به این سوال حتما جواب بدین (اسپیکر هم روشن باشه :دی)

دوشنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۹

384

تا حالا توی عمرم نتونستم درست در همون لحظه تحویل سال، به آرزوهام فکر کنم.
همیشه از یکی دو دقیقه مونده به شمارش معکوس تصمیم میگیرم که به خواسته هام توی سال جدید فکر کنم ولی هرچی بیشتر تلاش میکنم تا فکرم رو متمرکز کنم، کمتر به نتیجه میرسم!
امسال هم مثه سال های قبل فقط به شماره ها نگاه کردم
3 ... 2 ... 1... ---> بوووم! (سال نو مبارک)

پ.ن: امروز به صورت انتحاری همه ی مراسم عید دیدنی های اجباری رو اجرا کردم و قال قضیه رو کندم :دی
پ.ن: بنده در اینجا انزجار خودم رو از این رو بوسی های عیدانه ای که شخص بوس کننده 3 بار (و ایضا آبدار) مورد عنایت قرارت میده  اعلام میکنم :پی

شنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۸

نوروز مبارک

پروردگارا...
در فصل شکفتن، مذهب ِ بی عوام، ایمان ِ بی ریا، خوبی ِ بی نمود، گستاخی ِ بی حامی، مناعت ِ بی غرور، عشق ِ بی هوس، تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند را روزی کن

نوروز همه مبارک

از صمیم قلبم آرزو میکنم سالی پر از شادی و تندرستی در پیش داشته باشید.

جمعه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۸

هزار و سیصد و 88

توی یه چشم به هم زدن 88 هم تمام شد. نمیدونم چرا اینقدر زود گذشت.
امشب دفتر یادداشتم رو باز کردم و همه ی نوشته های امسالم رو خوندم. بیشترشون چس ناله و غر زدن های تکراری بود.

2 ام اردیبهشت بود که بعد از سگ دو زدن های زیاد بالاخره کارت معافیتم اومد و از فرداش به طور جدی افتادم دنبال کار.
خرداد ماه و جو گیری های انت*خابات
تابستون و افسردگی، بیکاری، بی هدفی، پوچ
مهر ماه ِ داغون، بیکار، dep، هوس درس خوندن واسه فوق لیسانس، فکر و خیال واسه مهاجرت و اینجور چیزا
آبان ماه ِ کلافه، در به در دنبال کار، lonely
آذر ماه بعد از هزار جور مصاحبه و رزومه و کوفت و زهر مار بالاخره یکی پیدا شد که با ماهی 300 تومن منو بذاره سر ِ کار!!!
زمستونی با روزهای متفاوت ولی کاملا کلیشه ای و تکراری. از شنبه تا 4 شنبه فقط منتظر 5 شنبه ها بودم.

در کل سال ِ بدی نبود برام.
نمیدونم چقدر اشتباه کاری کردم اما تنها موردی که خودمو سرزنش میکنم اینه که 2 نفر رو از خودم بدجوری رنجوندم. میدونم که حسابی ناراحتشون کردم اما واقعا چاره ای نداشتم. هنوز هم فکر میکنم بهترین کاری که میتونستم انجام بدم همین بود.

و اما خدا جونم، واسه 89 این چیزا رو میخوام، دیگه خودت میدونی :
  • یه کاری که از انجامش لذت ببرم و در عین حال پولش هم خوب باشه. نمیگم خیلی میخوام پول در بیارم، فقط به اندازه ای که لیاقتش رو دارم باشه. اونقدری که بتونم باهاش خوب زندگی کنم.
  • یه relationship جدی میخوام. احساس میکنم از این تیین اِیجر بودنی که با همه هستم و با هیچکسی هم نیستم باید بیرون بیام. واقعا از این مدل خسته شدم.
  • یدونه ماشین هاچ بک هم میخوام. حالا میخواد 206 قرمز باشه، میخواد Golf GT زرد. فقط هاچ بک باشه. 330 convertable هم باشه واسه سال دیگه!
  • بدم نمیاد که بتونم واسه خودم یه خونه 60-50 متری داشته باشم و مستقل زندگی کنم.
  • سلامتی و دل ِ خوش. اگه کل دنیا رو داشته باشی و این 2 تا پارامتر نباشه به هیچ دردی نمیخوره. دلم میخواد حسابی خوش بگذرونم از زندگیم لذت ببرم
آروزهای بعدی هم متعاقبا اعلام میگردد :دی

چهارشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۸

381

اول از همه دلم میخواد یه کم داد بزنم و تا جایی که میتونم فحش بدم!
بعدش 2 تا لیوان ویس*کی برم بالا و گیج بشم
اونوقت Good Charlotte - Elevator رو با صدای بلند گوش کنم
بعد از اینکه حسابی خُل بازی در آوردم برم توی بغلش، برم تو دلش قایم بشم. حال و حوصله ی سوال جواب کردن باهاش ندارم. فقط میخوام تو بغلش باشم. به موقع ش حرفهام خودشون میریزن بیرون...

دوشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۸

Face / آف


چند روز پیش در یک اقدام جوگیرانه تصمیم گرفتم مانیتورم رو بعد از چیزی حدود 8 سال عوض کنم!
با اینکه FT755 رو خیلی دوسش داشتم ولی الان میفهمم عجب آشغالی بوده :دی
الان رنگ ها بطور کلی با قبل فرق میکنه... اندازه ها... شفافیت....
کلا دنیام عوض شده
احساس میکنم این Megan داره باهام حرف میزنه

پ.ن: مثه این ندید بدیدها اومدم گزارش دادم، شما ببخشید

باز هم پ.ن: امشب احسان تاکید کرده که این "پ.ن" رو از طرف اون بنویسم:
سلمان از اون دسته آدم های اندکیه که خود ِ شخصیت واقعیش از شخصیت مجازیش خیلی خیلی بهتره. شاید وقتی نوشته هاش رو میخونی یه تصویر دیگه ای از اون در ذهنتون تداعی بشه، اما وقتی مریض هستین و دوست دارین با یکی حرف بزنین بهترین آدم سلمانه. و میتونین مطمئن باشین تا حالتون خوب بشه 1000 بار زنگ بزنه و جویای حالتون بشه. حتی حاضره اگه یه بیماری واگیردار که منجر به مرگ میشه رو داشته باشی بیاد دم خونه تون و ببرتت بیرون تا آخرین شب زندگیت رو عالی به سر ببری. دلم میخواد باز هم تاکید کنم سلمان خیلی متفاوت تر از شخصیت مجازیشه.

من واقعا چی باید بگم؟!

جمعه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۸

379

یه دوستی دارم - یا بهتر بگم، یه آدمی رو میشناسم - که 5 سالی میشه همدیگه رو میشناسیم و در طول این همه وقت، هرگز نتونستم این بشر رو کشف کنم. هیچ وقت نتونستم حرف ها و رفتارهاش رو آنالیز کنم. همیشه غیر قابل پیشبینی بوده برام. فکر میکنم دلیل اینکه تنونستم توی پروژه موفق بشم این بود که طرف یا خیلی پیچیده بوده... یا بینهایت ساده!
بگذریم، 16 ام اسفند تولدش بود. بعد از مدت ها گفتم بذاز یه زنگی بهش بزنم و هم تولدش رو تبریک گفته باشم و هم اینکه باهاش یه حال و احوالی کرده باشم.
زنگ زدم و جواب تلفن رو نداد. برای اینکه خیالش رو راحت کرده باشم همون موقع یدونه sms زدم و گفتم آهای بی معرفت، تولدت مبارک. همین.
این قضیه گذشت تا همین چند دقیقه پیش که دیدم برام sms زده و نوشته:

salam Salman jan duste khubam
merci, midunam vali fekram dargire
ye seri masael bud. merci ke be
yadam budi
داشتم بالا می آوردم
اگه اس ام اس خالی میداد بهتر از این بود!
واقعا تو مغز این آدم چی میتونه باشه؟

دوشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۸

WC

توی کمپ همه دستشویی ها شیشه ی مات دارن و وقتی کسی اون تو مشغول باشه کاملا مشخصه.
چند روز پیش وقتی از تالار اندیشه اومدم بیرون یکی از کارگرها که تو صف بود، اومد جلو و گفت:
مهندس... چرا ایستاده اون کارو میکنی؟!
گفتم: باید 4 زانو بزنم؟
گفت: نه... ولی اینجوری درست نیست، روایت داریم که اگه ایستاده آره اونوقت نجس میشی!
گفتم: پس من همیشه نجس م!

عقل اینو میخوام ببینی :دی
***
پ.ن: من عاشق این مثلث م

یکشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۸

ماهی قرمز

امسال چند درصد مرگ ماهی ها را کاهش می دهیم؟

لطفا این نوشته را تا جایی که در توان شماست به گوش نزدیکانتان برسانید

تجارت ماهی قرمز مدت هاست که در دوره زمانی 15 اسفند تا 15 فروردین شکل میگیرد. تجارتی که محصول آن هیچ ریشه ای در تاریخ باستانی نوروز  ِ ایرانی ندارد.
۸۰ سال پیش به همراه ورود چای به ایران ماهی قرمز نیز که سمبل عید چینی ست به سفره های هفت سین مراسم عید نوروز ما وارد شد، غافل از اینکه در عید ِ چینی ماهی قرمز را رها میکنند تا زندگی جریان یابد و ما ماهی قرمز را اسیر تُنگ بلورین میکنیم تا همزمان با رشد سبزه های سفره هایمان و باروری زمین، هر روز او را به مرگ نزدیک و نزدیک تر کنیم.
جالب است بدانید که در هیچ کدام از مراسم سنتی مان در مورد نوروز ماهی قرمز جایگاهی ندارد. در میان رسوم زرتشتی در سفره ی عید انار به نشانه باروری و عشق و یا سیب سرخ درون ظرف آب مقدس رها میشود تا عشق و باروری همچنان پاینده بماند.
اگر ایرانی ها میدانستند که ماهی قرمز هیچ ریشه ی تاریخی در سفره هفت سین ندارد به جای پرداخت برای خرید و قتل ماهی قرمز به بهانه عید، سیب قرمز یا انار را در آب رها میکردند که ریشه در تاریخ این دیار دارد.

هرسال در زمان نوروز 5 میلیون ماهی میمیرند... 5 میلیون ماهی قرمز به خاطر رنگ و لعاب سفره هفت سین، به خاطر هیچ...
و اگر بدانیم در صورتیکه ایرانی ها از خرید ماهی قرمز منصرف شوند این تجارت سیاه روزی پایان خواهد یافت.
بهتر است اگر بدانیم سیب سرخ یا انار همان سرخی هفت سین ایرانی ست که ریشه در تاریخ چند هزار ساله سنت ما دارد.
بد نیست اگر تابلوی معروف هفت سین کمال الملک را در کاخ گلستان به تماشا بنشینیم و ببینیم که او نیز ماهی قرمز را میان سفره هفت سینش طراحی و نقاشی نکرده است.

ماهی قرمز در سفره هفت سین ایرانی جایی ندارد

پس لطفا ماهی قرمز نخرید.

***

پ.ن: نویسنده ی این وبلاگ خواسته هرکسی این متن رو توی وبلاگش مینویسه نظرش رو هم همونجا اعلام کنه.
من با نخریدن ماهی قرمز برای سفره هفت سین مخالفم فقط بخاطر اینکه نگهداریش درد سر داره!

دوشنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۸

375

یکی به من بگه این سریال ویکتوریا کِی قراره تمام بشه؟!
تمام سریال های فارسی1 یه دور پخش شدن، یه دور دیگه بازپخش شدن، یه روز ِ تمام از اول پخش شدن... و این ویکتوریا تمام شدنی نیست!!!