سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۷

110

امروز صب با یه تلفن ناخوشایند بیدار شدم. از اون طرف خط چیزای خوبی شنیده نمیشد. اول صب ضد حال رو به وجودمون تزریق کردن.
خیلی چیزا ممکنه عوض بشه. گرچه قابل پیشبینی بود اما آمادگیش رو نداشتیم. خواسته یا ناخواسته، به هر حال پیش اومده و کاری هم نمیشه کرد.
کلی چیز توی اون سالنامه نوشتم. یه کوچولو دلم خنک شد. تنها دلخوشیم فقط اینترنته. باور کن اگه نباشه میمیرم.
تقاضا: جون هر کی رو دوست داری فقط نپرس که چی شده. زنگ نزن، sms هم نده. واقعا حوصله توضیح دادن ندارم. اصلا دلیلی نداره که چیزی بخوام بگم. به قول شاعر "یابو آب بده".
یه ضرب المثل چینی هست که میگه: این نیز بگذرد...
به قول ساسوشا، لبخند بزن رفیق

هیچ نظری موجود نیست: