پنجشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۸

346

الان با تمام وجود دلم میخواد بپرم تو بغل تختم و عاشقانه بالشم رو بغل کنم و بدون روشن کردم آلارم ِ ساعت بگیرم و راحت بخوابم.
آخه فقط فردا رو میتونم بخوابم!!!

۸ نظر:

شهریار گفت...

به به!

بلاخره تو هم شوهر کردی!

حالا کارش چی هست؟

شهریار گفت...

ضمنا مجید جان:

بلژیک نه! اتریش!

مرجان گفت...

ايول ميبينم كه اين صبح زود بيدار شدنا و كامروا شدنا بي دليل نبود
چرا در موردش چيزي نگفتي؟؟؟؟
دقيقا ميفهمم چي ميگي و چه لذتي داره اين وز جمعه
البته صبح 5 شنبه بيشتر لذت داره ميدوني چرا؟
چون صبح كه داري پاشي و تو دلت ميگي اه چرا بايد اين موقع صبح پاشم يهو ميگي اخ جون فردا جمعه است و ميتونم بخوابم و خودتو خر ميكني و از رختخواب ميپري بيرون
البته ما چون مشكلمان حاد شده از 3 شنبه شروع ميكنيم به خر كردن خودمان و روز شماري واسه جمعه و بعد عزا گرفتم واسه روز شنبه و يه هفته جديد
كلا ما به اين نتيجه رسيديم كه اگه 3 شنبه تعطيل بود دنيا جاي بهتري واسه زندگي بود!!!!
فكر كن بهش

من گفت...

مبارک باشه..
دیدی بلاخره شد..

ایوب阿尤布 گفت...

ای ول پس دادش کامروایی رو زدی به بدن مبارک

نيكا گفت...

:دي

شیما گفت...

از کامنت شهریار فهمیدم کار پیدا کردی آقای کامروا
بسی خوشحال شدیم برای شما:دی

خانومی گفت...

به به شما که به کامروایی عادت داری از این به بعد جمعه ها هم برو بیرون صبحای زود بدو ..اون قدر کامروا میشی به خدا :)))