جمعه، آذر ۱۶، ۱۳۸۶

آتاری

باز هم سلام به همه
جای همه خالی دیشب مهمونی بودم. یعنی عروسی بودم. خواهر یکی از دوستام ازدواج کرد.خوش گذشت.
شب که خونه اومدم رو تخت جون دادم به خدا... البته alarm گوشیم رو روی ۹.۵ گذاشتم که زود بیدار بشم و درس بخونم (خیر سرم!)
نزدیک ۱۲ بود که بیدار شدم. اصولا آدم خوش خوابی هستم ولی به نظر من جمعه ها توی هوا گاز خواب آور پخش میکنن. احساس منگ بودم بهم دست میده. نمیدونم براتون تعریف کردم که ۲ بار تا حالا واسه امتحان پایان ترم خواب موندم یا نه؟
خیلی احساس تنبلی دارم. دلم میخواد واسه خودم ولوووو باشم اما اونجوری که دلم میخواد نمیشه.
امروز ۴-۳ تا مساله حل کردم. یه خورده باید سرعت رو زیاد کنم چون دیگه چیزی تا ۲۲ ام نمونده. تصمیم دارم امشب تا دیروقت بجای پشت کامپیوتر نشستن درس بخونم.
افکارم خیلی مشغول شده... دلم میخواد روی مغزم END TASK داشتم. ولش کن... همینه دیگه
میدونی... اینقدر چیز توی سرم هست که نمیدونم از چی بگم و بنویسم. اینقدر همه چیز توی ذهنم قاطی پاطی شده که سر نخ رو گم کردم. میدونم چی میخوام، میدونم چیکار میخوام بکنم، میدونم چی میخوام بگم و بنویسم... اما نمیتونم!!!
بیخیال. لزومی نداره این افکار گندیده رو به شما منتقل کنم.

چند روز پیش یه بازی دهه ۸۰ روی اینترنت پیدا کردم که مخصوص موبایل بود (البته symbian) و چون موبایل من فقط جاوا java رو تشخیص میده (خیلی احمقانه س) دهن خودم رو سرویس کردم تا ورژن جاوای اون بازی رو هم پیدا کنم اما موفق نشدم. در همین جست و جو فایل مخصوص کامپیوتر این بازی رو پیدا کردم. حتما " آتاری " رو یادتون میاد... و به احتمال ۱۹۰ اون بازی هواپیمایی رو که هیچ وقت تمام نمیشد رو هم یادتونه...
آخ که چقدر با حال بود این بازی و جالب اینکه هنوز هم حال میده!. البته اگه این بازی رو به بچه هایی که الان با PlayStation 3 و PSP و XBOX و ... بازی میکنن نشون بدی و بگی که این یکی از بهترین بازی های زمان بچه گیت بوده حتما برات متاسف میشه و احتمالا به عقلت شک میکنه که چرا باز هم میشینی و بازی میکنی. ولی اون مغز فندقی ها نمیدونن که امثال من ۱ دنیا خاطره دارن.

حالا برای اینکه شما رو هم به زمان آتاری ببرم فقط کافیه تا اینجا رو کلیک کنید و این بازی 84KB رو روی کامپوتر unzip کنید و مثه بازی snake گوشی 3310 بهش معتاد بشید.
و اما این هم آهنگ My Immortal - Rock Version که به شهریار قول داده بودم. با این آهنگ خیلی خاطره دارم. خیلی... هم خوشحال و هم ناخوشحال

یادش بخیر اون سال که امتحان راه سازی داشتیم من و شهریار شب امتحان توی بالکن که داشت برف میومد اساسی قهوه میخوردیم و بهش گوش میکردیم...
دقیقه ۳ که میشه اشک آدم رو در میاره لعنتی

هیچ نظری موجود نیست: