چهارشنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۶

دکتر بیات

اول از هر چیز بذارید این بازی رو که به تازگی واسه موبایل (با فرمت java) پیدا کردم رو برای شما هم بذارم تا مثه من ازش لذت ببرید. ۳ تا بازی آتاری از جمله بازی هواپیمایی River Raid توی این پکیج هست که میدونم حسابی سرگرمتون میکنه. من خودم دیشب تا دیروقت با اینکه خیلی خسته بودم توی تختم خوابیده بودم و بازی میکردم!!! (البته این فایل با ابعاد 176x220 هستش اما سایز 240x320 رو هم اینجا گذاشتم)

بگذریم. امروز ساعت ۵.۵ بیدار شدم و از خونه زدم بیرون. امروز اولین روزی بود که ماشین نداشتیم و مجبور بودیم تا با اتوبوس بریم دانشگاه. من که فعلا ماشین ندارم، کیومرث و آرش هم بدون ماشین بودن. ساعت ۶.۵ با Q وعده داشتم. توی راه ترمینال بودیم که آرش تلفن زد و گفت که یکی از دوستاش ماشین داره و خلاصه اینکه باز هم ماشین از آسمون رسید و راحت رفتیم. من که توی راه همش خواب بودم اما هر از گاهی که یه نگاهی به بیرون مینداختم همه جا سفید بود و داشت برف میومد.
امروز با ابوطالبی میان ترم روسازی داشتیم. بعد از کلاس که همه بچه ها شروع کردن به حرف زدن و سوال کردن راجع به امتحان یهو دکتر ابو گفت: این هفته امتحان نیست! ۱۲ ام میگیرم.
ما رو میگی، چشمامون گرد شد! . جریان چیه؟ ابوطالبی امتحان کنسل کنه؟!
حرفش کاملا جدی بود. سر و صدای همه بلند شد که یعنی چی... از ۲۰ ام پایان ترم ها شروع میشن... وقت نداریم و ... خلاصه غرغر
ابو هم لج کرد و گفت اصلا امتحان نمیگیرم. ۲۰ نمره پایان ترم. هفته دیگه هم حل تمرین پی و روسازی میذارم، اگه دوست دارین بیاین. حرف هم نباشه. اینا رو گفت و رفت.
ما هم هاج و واج که اینجا چه خبره. به هر حال امتحان مالید.
من و کیومرث هم راه افتادیم که بریم. توی راه رو که میرفتیم دکتر بیات (یا همون بیالات - به وزن سیالات) رو سر کلاس سیالات دیدیمش و چون در باز بود الکی الکی بهش سلام کردیم.
پسر، جو گیر شد و پیله کرد که بیاین تو. ما هم رفتیم و ... شروع کرد به مسخره بازی. به این بچه ترم پایینی ها میگفت این ۲ تا آقازاده ۱۰۰ بار سیالات داشتن. بعدش هم به من گفت: بیسواد، چند بار انداختمت؟ گفتم ۱ بار. زد زیر خنده و گفت پس شانس آوردی بیسواد جان. ( آقای دکتر به خودش هم میگه بیسواد بیات)
خیلی آدمه پایه ایه. سر کلاس سیگار هم میکشه.
خلاصه اینکه کلی خندیدیم. با گوشی Q هم وقتی سیگارش رو روشن کرد ازش عکس گرفتیم. خودش هم کلی ذوق کرد.



این هم از آقای دکتر بیات معروف. یادش بخیر که سر کلاس سیالات با شهریار روی کاغذ چقدر با هم chat میکردیم. احتمالا هنوز اون کاغذها توی جزوه م باشن.
بعد از ظهر هم حدود ساعت ۳ بود که برای اولین بار توی این ترم با اتوبوس برگشتیم. راستی امروز رفتم که کارت ورود به جلسه امتحانات رو بگیرم حیدری گفت که بدهی داری. رفتم امور مالی و شاکی شدم که من بدهی ندارم... یارو یه نگاهی به فایلم انداخت و گفت: سنوات خوردی پیرمرد، ۹۰ تومن بدهکاری
چند روز پیش شهریار تقاضای این آهنگ رو داده بود تا برای شما هم بذارمش. آخ یادش بخیر که چقدر من خاطره خوب دارم با این آهنگ. خوب یادمه ۲ سال پیش تقریبا همین موقع ها بود که تازه گیرش آورده بود. میگفت توی باشگاه شنیده و بد جور رفته توی مخ. و انصافا عجب beat توپی داره. این بشر استعداد عجیبی توی پیدا کردن این سبک آهنگ داره. Ruhe از schiller رو گوش کردین؟ این که لینکش هم ماله خودش بود.

اسفند ۲ سال پیش بود که تازه با هاله دوست شده بودم و برای اولین بار که date داشتیم، موقعی که ۲ تایی داشتیم برمیگشتیم تا برسونمش خونه وقتی ضبط ماشین رو روشن کردم این آهنگ (Beautiful Things) شروع شد... هنوز هم میتونم حسش کنم. یه جورایی وقتی گوشش میکنم ناخداگاه یاد هاله میوفتم. امیدوارم هر جا که هست و هر کاری که میکنه خوب و خوش و سلامت باشه. خیلی دوسش داشتم. خیلی.

راستی، بالاخره یه خبرهایی از Logan هم رسید. البته هنوز معلوم نیست که کی تحویل میدن اما مهم اینه که اسم ما هم یه جایی در اومد. سر از گروه ۶ در آوردیم. دیگه خدا میدونه که کی میخوان ماشین رو بدن.
خیلی نوشتم... زیاد شد دیگه

فعلا

هیچ نظری موجود نیست: