سه‌شنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۶

هیچی

خسته شدم، حوصله ام سریده!
حال نوشتن ندارم... فقط اومدم تا بگم ما هستیم. دلمان هم برایتان تنگ شده است.
احساس میکنم میخوام سرما بخورم. از صبح تا حالا N تا ویتامین C و قرص سرماخوردگی خوردم. آخه مامانم این هفته آنفولانزای خفنگی گرفته بود. واقعا بد بود حالش. امیدوارم که واگیر نکنم. یعنی نهایت تلاشم اینه که مریض نشم چون اصلا روحیه فین کردن ندارم.
چند وقت پیش شیما درخواست Lost Highway داده بود. میبخشی که یه کم دیر شد.
فردا صبح هم خبر مرگمان بریم دانشگاه ببینیم چه خبره. کاشکی فردا این دکتر ابو ۴ تا مساله درست حسابی حل کنه سر کلاس. توی جزوه ۲ تا مساله بدون حل داره... از اونایی که آدم فرررر میخوره!
حال میده امتحان اون مدلی باشه... برگه رو سفید باید بدیم. این چند روز به هرکی که میگم فلانی اون تا مثال حل نشده ها رو چیکار کردی جواب میده: این ۲تا احتمالا مال یه درس دیگه بوده اشتباهی توی جزوه پی چاپ کردن!!!
رفع زحمت می کنیم

هیچ نظری موجود نیست: