دوشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۶

فری... Feri

دیشب تا دیروقت بیدار بودم و تا اومدم یه نموره بخوابم صدای زنگ موبایل بلند شد.
باز هم شهرداری. نمیدونم چرا این پایان کار طلسم شده؟
۱۰ روز پیش که اونجا بودم تقریبا همه چیز آماده بود و امروز که رفتم تا بالاخره پایانی رو بگیرم دیدم که لطف کردن و یه یادداشت خیلی کوچولو روی پرونده گذاشتن
۶۰ سانتیمتر ارتفاع مازاد ساختمان
آخرش یه چیزی واسه گیر دادن پیدا کرده بودن
هیچی... الکی الکی فرستادن "ماده ۱۰۰". به همین راحتی. خیلی تلاش کردم تا یه جوری مخشون رو بپیچونم اما نشد.
از ساعت ۹ تا ۱ داشتم بالا و پایین میرفتم. اگه بگم ۵۰ بار از طبقه ۲ به ۵ (و بالعکس) رفتم و اومدم دروغ نگفتم. فعلا هم که تا ۱ ماه دیگه باید صبر کنم تا کمسیون جواب بده تکلیف این ۶۰ سانت اضافه ارتفاع چیه.
حدود ۲ بود که اومدم خونه. بعد از نهار خواستم بشینم فیلم ببینم اما اصلا حالش نبود. تا ۴ یه چرتی زدم و بعدش رفتم خونه یکی از بچه ها.
Mr کشاورز و یکی دیگه از دوستاش، چند روز بود که پیله کرده بودن تا قبل از اینکه برن و پروژه بتن رو تحویل مهندس قادری بدن، من برم پیششون و یه چیزایی از ETABS یادشون بدم تا مثه باقالی موقع دفاع از پروژه (که یوسف براشون درست کرده بود) استاد رو نگاه نکنن!
۵ اونجا بودم. تازه حدود ۷.۵ هم یه قرار خیلی VIP داشتم که خیلی خیلی مهم بود. خلاصه اینکه تا ۷.۵ داشتم تدریس میکردم و هرچی هم تلاش میکردم تا اون ۲ تا رو بپیچونم فایده نداشت. تازه از تلفنی هم که قبل از اون قرار باید به من زده میشد تا ماموریت رو تایید کنه خبری نبود.
خلاصه اینکه ۷:۴۰ فرار کردم و مثه موشک به سمت محل قرار شلیک شدم. تو راه بودم که صدای زینگ تلفن در اومد و به این معنی بود که ملاقات انجام میشه.
۵ دقیقه به ۸ خودم رو رسوندم و همه چیز عالی بود. واقعا فوق العاده بود. بهتر از اونی شده بود که فکرش رو میکردم. خیلی سریع معامله انجام شد. جنس ها رو رد و بدل کردیم و عین گوله اومدم خونه.
کاملا شارژ بودم. شام رو که خوردیم مامان و شیوا کلید کردن که میخوان برن بیرون و یه گشتی بزنن و من هم باید باهاشون برم.
حدود ۱۱ برگشتیم خونه. mbc2 هم فیلم Ghost رو گذاشته بود. تا همین الان نشستم و برای دفعه ۱۰۰ ام دیدمش. خیلی فیلم قشنگیه. از این Demi Moore هم خیلی خوشم میاد.
این هم از داستان امروز من
یه آهنگ تووووووووپ هم از H.I.M براتون گذاشتم.

هیچ نظری موجود نیست: