سلام به همگی
خوب هستین شماها؟ خوش میگذره؟
بیخیال که امروز چیکار کردم و چیکار میخوام بکنم.
دیشب one tv یه فیلم گذاشته بود به اسم Life or something Like it. (اتفاقی به تورم خورد)
خیلی جالب بود. نمیدونم دیدینش یا نه. موضوع این بود که یه مجری تلویزیون (انجلینا جولی) یه جورایی فهمید که ۲ هفته دیگه روز ۵شنبه میمیره!
کاری به فیلم ندارم... اگه بفهمی که مثلا فلان تاریخ راس ساعت ۱۰ صبح میمیری، چیکار میکنی؟(البته خدای نکرده)
واقعا سخته... خیلی بهش فکر کردم... ۲ تا نتیجه گرفتم. یکی اینکه همون روشی رو پیاده میکردم که "لینی" توی فیلم انجام داد، یا اینکه بدون معطلی به یه روشی که زجر نکشم خودم رو سر به نیست میکردم! (البته با فرضیه اول خیلی موافقترم چون به هر حال ممکنه یه شانسی داشته باشم تا بتونم به زندگی مسخره ام ادامه بدم)
بگذریم... امروز از لینک های بلاگ کاوه عزیز به یه وبلاگ دیگه رفتم. یه نگاهی انداختم بهش و از لینک های اون هم رفتم به یه وبلاگ دیگه... دوباره یه بلاگ دیگه... اما این آخری خیلی جالب بود. از اینجا میتونید بهش سر بزنید. بعدن که دقت کردم فهمیدم که همه میشناسینش و لینک مستقیمش هم توی بلاگ شما هم بوده اما منه خنگ تاحالا ندیده بودم
نوشته هاش خیلی برام جالب بود. ۲ ساعتی سرگرم بودم. تقریبا همه پست ها رو خوندم. ۱ خط در میون هم برای پست های جدیدش کامنت دادم.(واسه هر پست به اندازه ۴تا برگ A4 میتونستم کامنت بنویسم!!!)
خیلی خوب بود برام... از این دپی بیرون اومدم تقریبا.
مرسی که چرندیات امروز رو هم تحمل کردین.
یه آهنگ روانی هم گذاشتم اینجا براتون. به mode الان من میخوره.
میبینمتون
(الان که آپ کردم خوندم نوشته رو. نمیدونی چقدر غلط قلوت نوشته بودم!!! وای ی ی ی خیلی ضایع س)
خوب هستین شماها؟ خوش میگذره؟
بیخیال که امروز چیکار کردم و چیکار میخوام بکنم.
دیشب one tv یه فیلم گذاشته بود به اسم Life or something Like it. (اتفاقی به تورم خورد)
خیلی جالب بود. نمیدونم دیدینش یا نه. موضوع این بود که یه مجری تلویزیون (انجلینا جولی) یه جورایی فهمید که ۲ هفته دیگه روز ۵شنبه میمیره!
کاری به فیلم ندارم... اگه بفهمی که مثلا فلان تاریخ راس ساعت ۱۰ صبح میمیری، چیکار میکنی؟(البته خدای نکرده)
واقعا سخته... خیلی بهش فکر کردم... ۲ تا نتیجه گرفتم. یکی اینکه همون روشی رو پیاده میکردم که "لینی" توی فیلم انجام داد، یا اینکه بدون معطلی به یه روشی که زجر نکشم خودم رو سر به نیست میکردم! (البته با فرضیه اول خیلی موافقترم چون به هر حال ممکنه یه شانسی داشته باشم تا بتونم به زندگی مسخره ام ادامه بدم)
بگذریم... امروز از لینک های بلاگ کاوه عزیز به یه وبلاگ دیگه رفتم. یه نگاهی انداختم بهش و از لینک های اون هم رفتم به یه وبلاگ دیگه... دوباره یه بلاگ دیگه... اما این آخری خیلی جالب بود. از اینجا میتونید بهش سر بزنید. بعدن که دقت کردم فهمیدم که همه میشناسینش و لینک مستقیمش هم توی بلاگ شما هم بوده اما منه خنگ تاحالا ندیده بودم
نوشته هاش خیلی برام جالب بود. ۲ ساعتی سرگرم بودم. تقریبا همه پست ها رو خوندم. ۱ خط در میون هم برای پست های جدیدش کامنت دادم.(واسه هر پست به اندازه ۴تا برگ A4 میتونستم کامنت بنویسم!!!)
خیلی خوب بود برام... از این دپی بیرون اومدم تقریبا.
مرسی که چرندیات امروز رو هم تحمل کردین.
یه آهنگ روانی هم گذاشتم اینجا براتون. به mode الان من میخوره.
میبینمتون
(الان که آپ کردم خوندم نوشته رو. نمیدونی چقدر غلط قلوت نوشته بودم!!! وای ی ی ی خیلی ضایع س)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر