سلام به همگی
حالتون چطوره؟ خوبین؟ خوش هستین؟
بذار ببینم امروز چی دارم براتون تعریف کنم...
خب دیشب تا ۵ صبح بیدار بودم. نمیدونم چه مرگم شده بود که نمیتونستم بخوابم.
صبح ساعت ۷.۵ صدای آلارم موبایل میخواست بلند بشه که درجا خفه کش کردمش. تازه داشتم میخوابیدم. گور پدر کار! فعلن تصمیم دارم بخوابم.
تا ۱۰ خواب بودم. بعد از صبحانه مشغول کارهای عقب افتاده شدم. با بانک سپه شروع کردم.
نزدیک ۲ بود که برگشتم خونه. میخواستم برم دوش بگیرم که آقای اداره گاز تلفن زد و قاطی کرده بود که من کجا تشریف دارم.
از وقتی که کارهای بنایی تمام شده گاو من هم زاییده... چون دیگه عمله و بنا تو ساختمان نیست (و نگهبان هم نداریم - چون لازم نیست) ، هر موقع که یکی سرخرش رو میندازه میاد اونجا به در بسته میخوره و فوری منو تلفن کش میکنه که کدوم گوری هستم
کاشکی زودتر تمام میشد این ساختمان، خسته شدم جون تو!
خلاصه اینکه مثه Formula 1 خودمو رسوندم. این آقای اداره گاز (ایشون سگ نیستن فقط اخلاقشون سگ تشریف داره) وظیفه ش اینه که قبل از اینکه ماموران محترم اداره گاز برای تائیدیه تشریف بیارن، مورادی رو که ایراد دارن رو به کارفرما تذکر میدن
اومد و یه نگاهی به همه چیز انداخت و غرغرها شروع شد... مثه ضبط حرف میزد و ایراد میگرفت
خدایی هیچ کدوم از حرف هایی که میزد منطقی نبود. یه مشت قوانین کلیشه ای که در عمل قابل اجرا نیستن. منم یه درفترچه دستم بود و همه ایرادات رو یادداشت میکردم تا بعد یه خاکی به سرم بریزم.
توی پارکینگ که رسیدیم یهو چشمش به یه قلم افتاد... برش داشت و گفت یه چکش بده ببینم...
پیش خودم گفتم خدا به خیر بگذرونه...
چشمت روز بد نبینه... افتاد به جون دیوارها... طبقه ۳ رو که دیگه تخریب کرد عوضی...
هرچی التماس میکردم بهش که بابا اینجا ۲ دست رنگ خورده... جون مادرت نکن... ، مگه میفهمید...
دلم میخواست اون قلم فولادی رو بکنم توی "ک و ن ش"
همه جا رو که داغون کرد با یه قیافه حق به جانب گفت: هرموقع که اصلاحات انجام شد خبرم کن تا برای تایید بزارمت توی لیست بازدید. بعدش هم سرش رو انداخت پایین و رفت.
دلم نمیخواست بهش فکر کنم... رسما دهن منو سرویس کرد اما من هم به موقع آدمش میکنم.
هیچی دیگه، کار فردام در اومد.
بعد از ظهر یه چرتی زدم و حدود ۷ با افشین رفتم بیرون. کلی تابیدیم. جای همه تون خالی ۲تایی رفتیم ARABO2 و پیتزا خوردیم. آهان... راستی واسه تولد افشین یه سوییت شرت cK هم خریدم.
آرابو که نشسته بودیم کسرا و دوست دخترش هم اومدن. وقتی ما رو دیدن اومدن نشستن پیش ما. (من تا حالا کسرا رو ۲ بار با ۱ نفر ندیدم!!!). جاتون خالی خوش گذشت.
کسرا به دوستش میگفت: این ۲ تا (من و افشین) رو که میبینی Gay هستن... همیشه با هم هستن. دختره بیچاره باورش شده بود!!! کلی خندیدیم
همین الان اومدم خونه... فردا صبح خیلی کار دارم.
یه آهنگ خیلی خوشگل هم از Savage Garden براتون گذاشتم. خودم که خیلی باهاش حال در میکنم.
حالتون چطوره؟ خوبین؟ خوش هستین؟
بذار ببینم امروز چی دارم براتون تعریف کنم...
خب دیشب تا ۵ صبح بیدار بودم. نمیدونم چه مرگم شده بود که نمیتونستم بخوابم.
صبح ساعت ۷.۵ صدای آلارم موبایل میخواست بلند بشه که درجا خفه کش کردمش. تازه داشتم میخوابیدم. گور پدر کار! فعلن تصمیم دارم بخوابم.
تا ۱۰ خواب بودم. بعد از صبحانه مشغول کارهای عقب افتاده شدم. با بانک سپه شروع کردم.
نزدیک ۲ بود که برگشتم خونه. میخواستم برم دوش بگیرم که آقای اداره گاز تلفن زد و قاطی کرده بود که من کجا تشریف دارم.
از وقتی که کارهای بنایی تمام شده گاو من هم زاییده... چون دیگه عمله و بنا تو ساختمان نیست (و نگهبان هم نداریم - چون لازم نیست) ، هر موقع که یکی سرخرش رو میندازه میاد اونجا به در بسته میخوره و فوری منو تلفن کش میکنه که کدوم گوری هستم
کاشکی زودتر تمام میشد این ساختمان، خسته شدم جون تو!
خلاصه اینکه مثه Formula 1 خودمو رسوندم. این آقای اداره گاز (ایشون سگ نیستن فقط اخلاقشون سگ تشریف داره) وظیفه ش اینه که قبل از اینکه ماموران محترم اداره گاز برای تائیدیه تشریف بیارن، مورادی رو که ایراد دارن رو به کارفرما تذکر میدن
اومد و یه نگاهی به همه چیز انداخت و غرغرها شروع شد... مثه ضبط حرف میزد و ایراد میگرفت
خدایی هیچ کدوم از حرف هایی که میزد منطقی نبود. یه مشت قوانین کلیشه ای که در عمل قابل اجرا نیستن. منم یه درفترچه دستم بود و همه ایرادات رو یادداشت میکردم تا بعد یه خاکی به سرم بریزم.
توی پارکینگ که رسیدیم یهو چشمش به یه قلم افتاد... برش داشت و گفت یه چکش بده ببینم...
پیش خودم گفتم خدا به خیر بگذرونه...
چشمت روز بد نبینه... افتاد به جون دیوارها... طبقه ۳ رو که دیگه تخریب کرد عوضی...
هرچی التماس میکردم بهش که بابا اینجا ۲ دست رنگ خورده... جون مادرت نکن... ، مگه میفهمید...
دلم میخواست اون قلم فولادی رو بکنم توی "ک و ن ش"
همه جا رو که داغون کرد با یه قیافه حق به جانب گفت: هرموقع که اصلاحات انجام شد خبرم کن تا برای تایید بزارمت توی لیست بازدید. بعدش هم سرش رو انداخت پایین و رفت.
دلم نمیخواست بهش فکر کنم... رسما دهن منو سرویس کرد اما من هم به موقع آدمش میکنم.
هیچی دیگه، کار فردام در اومد.
بعد از ظهر یه چرتی زدم و حدود ۷ با افشین رفتم بیرون. کلی تابیدیم. جای همه تون خالی ۲تایی رفتیم ARABO2 و پیتزا خوردیم. آهان... راستی واسه تولد افشین یه سوییت شرت cK هم خریدم.
آرابو که نشسته بودیم کسرا و دوست دخترش هم اومدن. وقتی ما رو دیدن اومدن نشستن پیش ما. (من تا حالا کسرا رو ۲ بار با ۱ نفر ندیدم!!!). جاتون خالی خوش گذشت.
کسرا به دوستش میگفت: این ۲ تا (من و افشین) رو که میبینی Gay هستن... همیشه با هم هستن. دختره بیچاره باورش شده بود!!! کلی خندیدیم
همین الان اومدم خونه... فردا صبح خیلی کار دارم.
یه آهنگ خیلی خوشگل هم از Savage Garden براتون گذاشتم. خودم که خیلی باهاش حال در میکنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر