ما امروز انسان خیلی مفیدی بودیم و مثه خر کار کردیم. پدر گرامی هم همینطور!
هنوز ۹ نشده بود که با امواج فراصوت میترا خانوم لرزه بر انداممون افتاد و با اینکه حتی اگه میگفتن تا ۱۰ دقیقه دیگه اگه بیدار شدی، ۱ میلیون دلار بهت میدیم، من عمرا اگه از جام تکون میخوردم، مثه تیر از جام در رفتم. (حس میکنم فعل و فاعل ِ این جمله م خیلی پیچیده شد!)
پام رو که از اتاقم بیرون گذاشتم دیدم که تقریبا هیچی سر جاش نیست و خیلی زود به این نتیجه رسیدم که روز بسیار سختی در پیش خواهد بود.
فهم این قسمت از داستان رو به دلیل مشقت بار بودن به عهده خواننده گرامی میذارم.
چیز جالبی که میتونم براتون تعریف کنم تا یه ذره بخندین اینه که پدر عزیزم امروز متوجه نکته ی خیلی مهمی شدن.
همون طور که ۲ تایی مشغول کار بودیم یهو رو به بنده کردن و فرمودند: پسر عزیزم... چند وقته که نمیبینم دانشگاه بری، مگه ترم جدیدتون شروع نشده؟!
از شدت خنده هیچی نمیتونستم بگم. فقط سعی کردم جلوی خودم رو بگیرم و برگشتم طرف میترا و گفتم: ببین این پسر بزرگه چی میگه...
مامانم وقتی شنید زد زیر خنده و به ابوی فرمودند که مدتی است که گل پسرشان مهندس شده است و در این لحظه بود که پدر، پسر را در آغوش کشید و به وی تبریک گفت و برایش بهترین آرزوها را نمود... اما ۱ ساعت از همکاری های مشترکمون در خانه تکانی نگذشته بود که مسعود به این نتیجه رسیدند که ما هنوز آدم نشده ایم چون نمیتوانیم نوار تفلون را به درستی (و مهندس وار) به دور شیر گاز بپیچانیم!!!
بعد از زیبا سازی منزل ما به حمام تشریف بردیم و در آنجا کلی استراحت نمودیم. همچنین به این فکر فرو رفتیم که با موهای زیبای بدنمان چکار کنیم که دیگر آنها را نبینیم. واقعا مشکل بغرنجی است، مخصوصا در مناطقی که دستمان به ایشان نمیرسد و هیچ کسی هم حاضر به همکاری با ما نمیباشد. ما دوست میداریم که کمی سکسی تر شویم.
از اونجایی که دیروز یه هیولایی بنده رو ۴ بار K.O کردن (ناک اوت - Knock out - فکر بد نکنین) و چون در این امر خیلی حرفه ای هستن و من هم دیگه قصد رفتن توی قوطی رو ندارم بنابراین از همینجا باخت سنگین خودم رو اعلام میکنم. نمیدونم میخونه یا نه اما ما گفتیم که دیگه از این بلاها سرمون نیاد!
پ.ن: ما در این پست احساس میکنیم که از دستور زبان "کودک فهیم" و خواهر ایشان یعنی "سایه" به شدت تاثیر گرفته ایم. باور کنید که دست خودمان نبود. دلیلش را هم نمیدانیم اما نوشتن به این روش به شدت حال میدهد!!!
هنوز ۹ نشده بود که با امواج فراصوت میترا خانوم لرزه بر انداممون افتاد و با اینکه حتی اگه میگفتن تا ۱۰ دقیقه دیگه اگه بیدار شدی، ۱ میلیون دلار بهت میدیم، من عمرا اگه از جام تکون میخوردم، مثه تیر از جام در رفتم. (حس میکنم فعل و فاعل ِ این جمله م خیلی پیچیده شد!)
پام رو که از اتاقم بیرون گذاشتم دیدم که تقریبا هیچی سر جاش نیست و خیلی زود به این نتیجه رسیدم که روز بسیار سختی در پیش خواهد بود.
فهم این قسمت از داستان رو به دلیل مشقت بار بودن به عهده خواننده گرامی میذارم.
چیز جالبی که میتونم براتون تعریف کنم تا یه ذره بخندین اینه که پدر عزیزم امروز متوجه نکته ی خیلی مهمی شدن.
همون طور که ۲ تایی مشغول کار بودیم یهو رو به بنده کردن و فرمودند: پسر عزیزم... چند وقته که نمیبینم دانشگاه بری، مگه ترم جدیدتون شروع نشده؟!
از شدت خنده هیچی نمیتونستم بگم. فقط سعی کردم جلوی خودم رو بگیرم و برگشتم طرف میترا و گفتم: ببین این پسر بزرگه چی میگه...
مامانم وقتی شنید زد زیر خنده و به ابوی فرمودند که مدتی است که گل پسرشان مهندس شده است و در این لحظه بود که پدر، پسر را در آغوش کشید و به وی تبریک گفت و برایش بهترین آرزوها را نمود... اما ۱ ساعت از همکاری های مشترکمون در خانه تکانی نگذشته بود که مسعود به این نتیجه رسیدند که ما هنوز آدم نشده ایم چون نمیتوانیم نوار تفلون را به درستی (و مهندس وار) به دور شیر گاز بپیچانیم!!!
بعد از زیبا سازی منزل ما به حمام تشریف بردیم و در آنجا کلی استراحت نمودیم. همچنین به این فکر فرو رفتیم که با موهای زیبای بدنمان چکار کنیم که دیگر آنها را نبینیم. واقعا مشکل بغرنجی است، مخصوصا در مناطقی که دستمان به ایشان نمیرسد و هیچ کسی هم حاضر به همکاری با ما نمیباشد. ما دوست میداریم که کمی سکسی تر شویم.
از اونجایی که دیروز یه هیولایی بنده رو ۴ بار K.O کردن (ناک اوت - Knock out - فکر بد نکنین) و چون در این امر خیلی حرفه ای هستن و من هم دیگه قصد رفتن توی قوطی رو ندارم بنابراین از همینجا باخت سنگین خودم رو اعلام میکنم. نمیدونم میخونه یا نه اما ما گفتیم که دیگه از این بلاها سرمون نیاد!
پ.ن: ما در این پست احساس میکنیم که از دستور زبان "کودک فهیم" و خواهر ایشان یعنی "سایه" به شدت تاثیر گرفته ایم. باور کنید که دست خودمان نبود. دلیلش را هم نمیدانیم اما نوشتن به این روش به شدت حال میدهد!!!