پنجشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۶

80

بالاخره امروز طلسم رو شکستم. ۲ روز بود که تصمیم داشتم بیام و بنویسم اما هی یه کاری پیش میومد. مثلا دیشب اینترنت م No Signal شده بود و کاملا حالم رو گرفت.
بگذریم... چند روزه که خیلی دچار روزمرگی شدم. حوصله م سر میره. نمیدونم چیکار کنم که از این مود بیرون بیام. شما توی همچین وقتایی چطور خودتون رو سرگرم میکنید؟
چند روز پیش یه پیشنهاد کاری داشتم اما بعدش هرچی فکر کردم به این نتیجه رسیدم که اصلا ارزش نداره. اولا اینکه گروهشون رو دوست نداشتم، دوم اینکه محل کار خیلی دور بود و سوم اینکه واسه ماهی ۲۰۰ هزار تومن از ساعت ۸ تا ۵ بعد از ظهر اصلا فایده نداشت. ببینم شماها تصمیم ندارید تا خونه هاتون رو خراب کنید و بجاش یه چند طبقه شیک بسازید. طرح از تارا ، محاسبه و اجرا هم از من و شهریار.
امروز رفتم و یه باغبون آوردم واسه باغچه حیاط. کلی هم گل خریدم. نمی دونی این مامانم چقدر ذوق این باغچه کوچولو رو میکنه ها...

فردا صبح قراره این محمد آقا (صداش میکنیم ممد آقا) بیاد واسه تمیز کاری. معنیش اینه که یه اسباب کشی کامل داریم. این مامان من عاشق تمیز کاری و نظافت و از این جور کاراس. رسما دهن همه ی ما رو سرویس میکنه.
من به این ممد آقا میگم آقای "باشـــــــــه چشــــــــــم"
هرچی که بهش بگی فقط میگه: باشـــــــــه چشــــــــــم

دیوونس... اگه بهش بگی که برو خودتو از بالا پشت بوم بنداز پایین باز هم میگه باشـــــــــه چشــــــــــم.
این بشر اصلا فکر نمیکنه، دقیقا مثه یه ربات فقط فرمان ها رو اجرا میکنه!
مثلا پارسال توی اتاق من بود و داشت دیوار پشت میز کامپیوتر رو تمیز میکرد... یه لحظه که نگا کردم دیدم میخواد بره روی مانیتور وایسه و اون بالا رو تمیز کنه.
داد زدم: ممد آقا... ۴پایه که هست
میدونی چی جواب داد؟
با یه لبخند احمقانه گفت: نترس... حواسم هست، مواظبم که نیوفتم!!!

یه بار دیگه هم داشت دستشویی رو تمیز میکرد، یهو دیدیم Bo0o0oM صدای ترکیدن حباب های چراغ دستشویی اومد.
فوری رفتیم ببینیم چیکار کرده، دیدیم اَبله شلنگ آب رو گرفته بود به چراغ.
بهش گفتیم بابا حواست رو جمع کن. اینجوری که برق میگیردت.
خندید و گفت: نـــــــــه ، من کاری باهاش ندارم!
توی دلم گفتم اگه تو باهاش کاری نداری ولی اون با تو خوب کار داره :دی

خلاصه اینکه باید قدم به قدم دنبالش راه بری وگرنه کار دست خودش میده.
به احتمال زیاد فردا هم کلی شیرین کاری میکنه و میام براتون تعریف میکنم.
یه آهنگ خیلی باحال هم از Kenny Rogers براتون گذاشتم.

۱ نظر:

شادی گفت...

من اونموقع کجا بودم که این پستارو می نوشتی...؟؟؟؟ که برات نظر بذارم؟؟؟؟


کلی خندیدم از توصیفات قشنگت... ببین تو واسه برگ گلت به چی می مونی؟؟؟