دوشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۶

یخ می زنیم

سلام به دنیای یخ زده...
بابا چرا اینقدر هوا سرد شده؟! این دیگه چه وضعیه؟! دلم میخواد بدونم الان توی قطب چه خبره؟
فیلم The Day After Tomorrow (یا یه چیزی تو همین مایه ها) رو دیدین؟ همه جای دنیا یخ زد. فکر کنم ما قراره عملا تجربه کنیم.
دیروز تولد محمدرضا (Baje) بود. از بد شانسی فرصت نکرده بودم که یه چیزی براش بگیرم. امروز صبح یه سری کار بانکی داشتم. راستش من یه cap قرمز نایکی دارم که حدودا ۲ سال هست که دارمش. maNoN همیشه وقتی میدیدش میگفت این کلاهت خیلی باحاله. بعد از اینکه کارم تمام شد و داشتم برمیگشتم خونه، توی آینه ماشین چشمم افتاد به کلاهم...
پیش خودم گفتم چی بهتر از یه کلاه؟ تصمیم گرفتم لنگه کلاه خودم رو پیدا کنم براش.
پسر این شهر رو زیر و رو کردم... هرچی nike shop سراغ داشتم رو سر زدم... هرچی فروشگاه مارک باز میشناختم... اما نووووپ. همه میگفتن این 2005 رو دیگه عمرا گیر نیاری.
توی نایک مرکزی بودم اما با هیچ کدوم از کلاه هاش حال نکردم. طبقه پایین همون مغازه نمایندگی Columbia هم هست. اونجا هم رفتم و خدایی cap های خوبی داشت. خلاصه اینکه بالاخره یکی پسندیدم. وقتی اومدم طبقه بالا داشتم واسه خودم گشت میزدم که یهو چشمم به یه کلاه زمستونی نایکی افتاد... دیگه خودتون میدونید که چه اتفاقی افتاد . با style ش خیلی حال نمودیم. یه نقاب خیلی کوچیک داره و خیلی خوش فرم روی کله آدم میایسته.
بعد از ظهر هم رفتم کتاب خونه و تا ۸ حسابی خر زدم. واسه برگشتن هم با اینکه هوا در حد مرگ سرد بود و سگ توی پیاده روها نبود اما خیلی از مسیر رو پیاده اومدم. وقتی کلاه نو خریدی و آهنگ هم گوش میکنی دیگه سرما اثر نداره!!!
توی راه هم شهریار بهم زنگ زد و خبرهای جالبی داد. میگفت phalls فیلتر شده!!!
یه چیز جالب بهتون بگم. چند روز پیش توی پی هالز داشتم گشت میزدم که یه دفعه یدونه PM برام اومد... حدس بزن از کی؟... از تارا بود. خیلی برام جالب بود که اون هم پی هالزی شده بود و جالب تر اینکه ID من رو پیدا کرده بود. تو هم که زبلخان شدی دختر.
خیلی دلم میخواست که همین امشب برم پیش محمدرضا اما واقعا خسته بودم، یخ هم کرده بودم. میزارم واسه فردا.
از موزیک امشب هم خبری نیست چون امروز شهریار حسابی شیرین کار کرده. بجای ۱ دونه ۲ تا آپ زده.(برای دیدن لینک ها به کامنت های پست قبلی مراجعه فرمایید)
یه لحظه ازش غافل بشی همینه دیگه، شیما آهنگ رو به من سفارش میده اونوقت یهو سر و کله شهریار پیدا میشه و ۲تا ۲تا آهنگ میذاره! اما جدا از شوخی هر موقع هر آهنگی که خواستین به ما ۲تا که بگین سوت ثانیه براتون ردیف میکنیم. من و شهریار هیچ فرقی نداره. نمیخوام پز بدم اما آرشیومون حرف نداره. یادش بخیر تابستون امسال این آلبوم رو توی تیپ ۵ شهریار گوش میکردیم. تازه... آلبوم های کاملا جدید و خف تو راه داره میاد. منتظر باشین!
شب همه خوش
حسابی بپوشید که یخ نزید
شب بخیر

پ.ن: امروز که کامنت ها رو میدیدیم دلم نیومد این عکس ها رو نذارم. مرسی شهریار بابت عکس ها. با اجازه یه خورده کوچیکشون کردم تا اینجا جاشون بشه. ۲تا عکس هم خودم اضافه کردم.



اینجا خونه شهریاره. فکر میکنم پنجره توی سالن باشه. توی اون قطبی که ما زندگی میکردیم شب ها موقعی که قرار بود برف بیاد آسمون این رنگی میشد. نمیدونم دلیلش چیه اما همه جا نارنجی میشد. بعدش هم نمایش شروع میشد. برف... برف... برف...



باز هم خونه شهریار. به این میگن یخ منجمد معلق در هوا. صبح اول وقت (که با ۱۲ ظهر هم هیچ فرقی نمیکنه). توی این هوا وقتی نفس میکشیدی مثه این بود که داری توی ریه هات رو تیغ میکشی. بخاری که از دماغت بیرون میاد همون لحظه منجمد میشه و مثه برف میاد روی زمین. یادش بخیر اون آهن فروشی روبه روی خونه.



۲۳ ژانویه ۲۰۰۷ ساعت ۱۱:۲۰
صبح ساعت ۸ که امتحان داشتم هوا ابری بود اما وقتی از جلسه بیرون اومدم یدفه اینجوری شده بود. نمیدونی چه برفی داشت میومد. انجا تقریبا دم در سالن امتحاناس. هیچی از دانشگاه پیدا نیست. اون پیاده روی که شهریار گفت تقریبا ۳ برابر این مسیری هست که مشخصه!!!



16 ژانویه پارسال. اوج امتحانات. پارکینگ خونه من. این هم اسب ملی که زیر برف داشت دفن میشد. به جرئت میتونم بگم که هنوز نیم ساعت از شروع برف نگذشته بود. تا ۲ روز بعدش ماشین رو نتونستم بیرون بیارم!

شاد باشید

هیچ نظری موجود نیست: